من ترا دوست میدارم
اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست
نمیدونم این روزا چی سرجاش نیست چی غلطه !!!
یه چیزایی هست که آدما از ترس از دست دادن دربارشون حرف نمی زنن !
می گن حالت بد نباشه از اینکه همه چی رو نمی دونی ، خیلیا با ندونستن راحت ترن !
اما ترس از دست دادن چی ؟ به چه قیمت ؟؟؟..........
مرد بی نام زندگی من
مردی که بی نامه ، چون با آدمای دورو برش فرق می کنه ، نه ،چون آدمای دورو برشن که با اون فرق می کنن اون همونیه که باید باشه
دوسش دارم انقدر که گاهی این دوست داشتن منو می ترسونه !!
انگار که باید حواسمو جمع کنم ، باید مواظب کلمه های تب داری که بهش می گم باشم
کلمه هایی که تب منو نشون می ده و وحشتم رو بیشتر می کنه ...
انگار که گاهی باید فاصلمو باهاش حفظ کنم
یا وقتایی که محکم بغلم می گیره مواظب باشم بین تن و بازوهاش گم نشم
مواظب باشم
مواظب باشم یهویی به زیر پوستش نفوذ نکنم ..............
نمی دونم این روزا چی سر جاش نیست چی غلطه !!!
مهم نیست
مهم اینه که من سرجامم
من هستم و تو هستی مرد بی نام من
و اینه که
خیلی خیلی خوبه ................
یا داغ رو دلم بذار
یا که از عشقت کم نکن
تمام تو سهم منه
به کم قانعم نکن
می پرسم عوضی ؟
می گه : آره عوضی ، عوضی یعنی اینکه تو رو یه جور دیگه دوست دارم ، یعنی اینکه تو با بقیه فرق می کنی ...
از
اون جمله هایی که گاهی شنیدش بدجور بهت می چسبه ، یاد دوست دارم داغ
بخاردار می افتم ، یه دوست دارم داغ ، که اجازه می دی حسابی لباتو
بسوزونه ...
اومدم سر به سرش بذارم ، بهش می گم : همیشه سعی کن
چند نفر یا چند چیزو با همدیگه و به یه اندازه دوست داشته باشی ، نه یه
نفر یا یه چیزو ،چون اگه اون یه نفر یا یه چیزو از دست بدی این از دست دادن
بدجور بهمت می ریزه ، ولی اگه چند نفر یا چند چیزو با همدیگه و به یه
اندازه دوست داشته باشی اگه یکی از اونا رو از دست بدی اونجوری هنوز بقیه
رو کنارت داری .
با تعجب نگام می کنه !میگه :آدم فقط با یه
بهونه می تونه زندگی کنه ، چون اگه چند تا بهونه داشته باشه اون موقع پای
انتخاب میاد وسط، که این اصلا خوب نیست .
سکوت کرده بودم ، داشتم فک می کردم ، از حرفم ناراحت شده بود ...
اما یدفعه چشاش یه برقی می زنه و با شیطنت می گه : خب تو دوست داری من تورو با کیا و چیا به یه اندازه دوست داشته باشم ؟
دلم هررری می ریزه پایین ، می دونه بد حسودم،می دونه من واسه اون بد حسودم !
بلند
می شم و می رم میشینم رو پاهاش و با تمام وجود بغلش می گیرم ، محکم ، که
انگار می خوام به زیر پوستش نفوذ کنم ، که انگار می خوام یه تیکه از اون
باشم !
آروم در گوشش زمزمه می کنم : می دونی که ، تو باید فقط
منو دوست داشته باشی "تو می توانی بدوی ، پنهان شوی ، لیکن قادر نیستی از
عشق من بگریزی" ، می فهمی ؟ تو باید فقط منو دوست داشته باشی ، فقط منو ...
دوباره
تکرار می کنه : عاشقتم دیوونه ، دوست دارم عوضی ، و ادامه میده : عوضی ،
یعنی اینکه تورو یه جور دیگه دوست دارم ، یعنی اینکه تو با بقیه فرق می
کنی .....
پ.ن 1:بوی پاییز میاد، دارم مست می شم...
پ.ن 2:احساس سبکی می کنم ، آخه تا چند روز پیش فک می کردم دارم عامل بدبختی یه نفر می شم ، اما دروغ بود
پ.ن 3: از دروغ متنفرم ، بیش تر از اون از آدمایی که راستشو نمی گن حالم بهم میخوره
پ.ن 4:دیگه دورو برم نیا ، چون ممکنه روت بالا بیارم
پ.ن ۵:واسه این پست کامنت نمی خوام !!!
| Design By : Mihantheme |

