من ترا دوست میدارم

اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست

و اما عشق!!!
...........
لحظه لحظه این آگاهی در من شکل می گیرد ،
که هر لحظه از ابدیت ،
هر واقعه ای از تجربیات ،
بذری در وجود بشر می کارد
...............
تنها چیزی که به آن یقین دارم
این است :
که خدا عشق است و عشق ٬ خدا
هر گاه روح از تهی بودن خویش خالی شود ،
از خدا پر می شود
هر گاه روح از تهی بودن خویش خالی شود ،
از خدا پر می شود
..........................

پ.ن1 :تازگیا ، تازگیا که نه ، یه سه چهار ماه که یه کتاب ، یه فیلم ، یه موسیقی ، یه شعر ، یه صدا ................ گاهی بعضی چیزا بیشتر حس می شه ، مث سنگینی درد پهلوهات که عین آرامشه ، انقدر که نمی دونی بیشتر درده یا بیشتر آرامش......(این تیکه ی آخرو پارسال یه اشاره ای بهش کردم ، بازم واقعا انتظار ندارم که درک کنید چی نوشتم ، چون این شوریدگیا ، یه جورایی مخصوص خودمه)...خیلی وقت بود می خواستم این حسو بنویسم ، ولی نوشتنش سخت بود...
پ.ن۲ :21 تیر روز جشن فارغ التحصیلی ...جاتون خالی خیلی خوش گذشت ، الان انقدر انرژی دارم که می تونم بکوب واسه ارشد بخونم ، البته الان[چشمک]
پ.ن۳ : احتمال حذف شدن پی نوشتها هست [چشمک]

نوشته شده در سه شنبه ۲۳ تیر ۱۳۸۸ساعت 12:52 توسط نگار|

Design By : Mihantheme