من ترا دوست میدارم
اگر تنها ترین تنها شوم باز هم خدا هست
من ترا دوست میدارم خیلی وقته چیزی ننوشتم ٬ همیشه می گفتم تنها انگیزه ی نوشتنم همین وبلاگه ٬ واسه همینه که خیلی وقته چیزی ننوشتم ٬اما کامنتاتون بهم می گه که منتظرین بهتون بگم چی شده می خوام بگم شریک زندگیم اگه مث خواستگارای قبلیم موقعیت آنچنانی و تحصیلات آنچنانی نداره ٬ اما یه چی داره که توی بقیه ی خواستگارام وجود نداشت ، از وقتی دیدمش خیلی آرومم ...یادمه دنبال آرامش بودم ٬یادمه نگار گفته بود بهش شک نکنم ... ! می خوام بگم گاهی وقتا تنها چیزی که تو زندگیت می خوای به یاد سومین آغوشت پ.ن : از بعضی جهات شبیه همیم ٬ این یه جورایی خوبه و یه جورایی بد٬ گاهی می ترسم دچار رکود بشیم ! یک پله بالاتر از خدا ...هی تویی که داری پله پله ٬ پله های ملاقات خدا رو طی می کنی ٬ منم همونجام ٬ روی همون پله ها ! نه از تو دورتر ٬ نه به تو نزدیکتر ...می خوام بگم که هنوزم رد نگاهت روی ذهنمو توی نوشته هام هست ، می خوام بگم فراموش کردنت ممکن نیست ! همونجور که فراموش کردنم ممکن نیست . بلند می شی
از همتون واقعا ممنون
ممنون که هنوز به یاد منو این وبلاگ هستین :از نگار عزیز، از مهدی عزیز ،از مینای عزیز، از رضای عزیز و.....واقعا ممنون ٬ اگه واستون کامنتی نمی ذارم نه اینکه فک کنین بهتون سر نمی زنم یا کامنتاتونو نمی خونم ٬ واقعا اینطور نیست ٬اما بذارین بگم
نه علمه
نه قدرته
نه چیزایی از این قبیل !
می خوام بگم گاهی وقتا تنها چیزی که تو زندگیت می خوای
یه آرامش واقعیه !
گاهی که نه
شاید همیشه !
یه سکون
یه سکوت مطلق
....
من !
گاهی بدجور آروم می شم
گاهی که نه
تا امروز سه بار
تا امروز سه آغوش
تا امروز
........
می خوام بگم هیچوقت سعی نکن اون تیکه ی کوچیک از ذهنتو که متعلق به من هستشو از تو ذهنت پاک کنی ٬ اما هیچوقت بیشتر از اون چیزی که بایدم بهش فک نکن !
می خوام بگم منم همین کارو می کنم .
می خوام بگم همه ی ما آدم بزرگا به اقتضای گذران یه قسمت مهم از سنمون ٬قبل از اینکه بخوایم به یه آدم ٬ به اسم شریک زندگی ٬ تو زندگیمون اکتفا کنیم ٬ همیشه یه سری جریاناتی داریم ! یا بهتر بگم ٬همیشه یه داستان خیلی پررنگ تو زندگیمون هست ٬ که یه مدت توی فضای این داستان نفس کشیدیم و هیچوقت هم به این حرف بزرگترا گوش ندادیم که" آدم نباید عاشق قهرمان قصه هاش بشه ! چون ممکنه این قهرمان قصه ٬ هیچوقت از پس این خطوط و خیال فراتر نره ..."!
می خوام بگم ما آدما حتی توی آینده ی خیلی دور ، تو یه زمان خاص ، به خاطر یه سری دلایل خیلی خاص ، بازم ممکنه دوباره این داستان پررنگ زندگیمونو مرور کنیم ! دوباره با قهرمان قصمون بخندیم ٬ گریه کنیم ٬ اما همین که این لحظه ی خاص با دلایل خاصترش تموم شد :
میری کنار شریک زندگیت
تو چشاش نگاه می کنی
لباشو می بوسی
محکمتر از همیشه بغلش می کنی
و با اینکه این صحنه شاید قبل ازاین بارها و بارها واست تکرار شده باشه ٬ به این فک می کنی که تا حالا توی زندگیت تا این اندازه آروم نبودی !
که چقدر آرومی
که چقدر آرومی
که چقدر آرومی
که چقدر آغوش همسرت واست امنه
که چقدر واست مکان آرامشه
که چقدر نیوتن با قانون اولش به تو راست گفته
که چقدر الان دوست داری به همین حالتی که هستی تا ابد باقی بمونی
تا همیشه
تا ابد
تا یک عمر
تا ......... !
| Design By : Mihantheme |

